رمضاني - ياد آن روزها به خير، روزهايي که در حياط خانه که سنگفرش هاي آجري آن خودنمايي مي کرد همراه با بچه هاي فاميل و همسايه بازي مي کرديم. گاهي دعوايمان مي شد و گاهي با هم مي خنديديم و هر طور که بود سعي مي کرديم با هم کنار بياييم. در اين بين ناگاه صداي پيرمردي به گوش مي رسيد که نامفهوم مي گفت: «لحاف دوزه، تشک مي دوزه». مادر سراسيمه خود را به حياط مي رساند تا عمولحاف دوز را صدا کند و عموي پير چرخش را به ديوار حياط تکيه مي داد و بساطش را پهن مي کرد. وقتي کمان حلاجي را به صدا در مي آورد، کلي سوال و تعجب در چهره ما نقش مي گرفت. با کنجکاوي رشته هاي پنبه را دنبال مي کرديم که سبک در هوا مي رقصيد و بالا مي رفت و بر صورت پيرمرد مي نشست. روز ديگر صداي مرد ميانسالي را مي شنيديم که با دندان هاي ريخته از سر کوچه تا انتهاي آن چند بار بلند مي گفت: چيني شکسته پرچ مي زنيم. کنار کوچه بساطش را پهن مي کرد و زن هاي همسايه چيني هاي شکسته را براي ترميم پيش او مي بردند و مرد با مهارت تمام ظرف هاي شکسته را چنان پينه مي کرد که تعجب مي کردي.روز ديگر چاقو تيزکن محله مي آمد و با صداي دستگاهي که پدال آن را با پايش فشار مي داد، چاقوهاي کند شده اهل محل را تيز مي کرد. آخر هفته که مي شد به خصوص هفته هاي آخر سال سر و کله سمساري با موتورگازي اش پيدا مي شد که بدون ملاحظه داد مي زد: سماور کهنه، رويي کهنه مي خريم ...بالاخره هر روز از کوچه هاي شهر صدايي بلند مي شد؛ صداي آشنايي که هرازچندگاهي اهل محله را کنار هم جمع مي کرد و مي دانستي که در پس کوچه هاي قديمي و آرام شهر زندگي جاري است. اما امروزه ديگر بچه هاي من و شما اين صداها را نمي شنوند. صداهايي که ديگر برايشان آشنا نيست. صدايي که براي آنان آشنا ست ، زنگ تلفن همراه، موزيک بازي هاي اکشن، زنگ آيفون، تبليغات رنگارنگ تلويزيوني و ... است. به راستي ياد آن روزها و ياد آن آدم ها به خير.

نظرات شما عزیزان:

آرزو

ساعت15:30---14 دی 1390

سلام



ممنونم از این که به وبم اومدین.


دوما من که نمیدونم تو چی مشکل دارین

یه سایتی هستش بهتون معرفی میکنم که خیلی خوبه واسه امتحان کردن کداتون

اونم اینه

http://www.neopersia.org/online_html_editor



امیدوارم که به دردتون بخوره چون من همه اطلاعاتی که لازم داشتم رو از این سایت گرفتم
پاسخ:مرسی که ایراد هایم را گفتید ولی خواستم بگم که خیلی بد فکر میکنید و هدف من بهبود وبلاگم بود واینکه از تجربیات شما استفاده کنم و شماره تلفن نیز فقط به خاطر این بود که بعضی مطالب را نمیشود پیامکی گفت و از وقت صرفه جویی کنم و از اینکه میخواستم نظرتون را در رابطه با وبلاگم بدونم و از سایت هم که معرفی کردید ممنونم وبرای شما آرزوی سلامتی را از خدا می خواهم. با تشکر مدیر وبلاگ دوست داشتنی

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: