فناوری
سلام خوش آمدید
 
 
سه شنبه 20 دی 1390برچسب:, :: 15:30 ::  نويسنده : حمید

آرزوی کافی برای تو میکنم!!!

http://www.roozeshadi.com/wp-content/uploads/2012/01/foroodgah.jpg

در فرودگاه گفتگوی لحظات آخر بین مادر و دختری را شنیدم :

هواپیما درحال حرکت بود و آنها همدیگر را بغل کردند و مادر گفت: ” دوستت دارم و آرزوی کافی برای تومیکنم.”

دختر جواب داد: ” مامان زندگی ما باهم بیشتر از کافی هم بوده است. محبت تو همه آن چیزی بوده که من احتیاج داشتم. من نیز آرزوی کافی برای تومیکنم .”

آنها همدیگر را بوسیدند و دختر رفت. مادر بطرف پنجره ای که من در کنارش نشسته بودم آمد. آنجا ایستاد و می توانستم ببینم که می‌خواست و احتیاج داشت که گریه کند. من نمی‌خواستم که خلوت او را بهم بزنم ولی خودش با این سؤال اینکار را کرد: ” تا حالا با کسی خداحافظی کردید که می‌دانید برای آخرین بار است که او را می‌بینید؟ ”

جواب دادم: ” بله کردم. منو ببخشید که فضولی می‌کنم چرا آخرین خداحافظی؟ ”

او جواب داد: ” من پیر و سالخورده هستم او در جای خیلی دور زندگی می‌کنه. من چالش‌های زیادی را پیش رو دارم و حقیقت اینست که سفر بعدی او برای مراسم دفن من خواهد بود . ”

” وقتی داشتید خداحافظی می‌کردید شنیدم که گفتید ” آرزوی کافی را برای تو می‌کنم. “.

می‌توانم بپرسم یعنی چه؟ ”

او شروع به لبخند زدن کرد و گفت: ” این آرزویست که نسل بعد از نسل به ما رسیده. پدر و مادرم عادت داشتند که اینرا به همه بگن.”

او مکثی کرد و درحالیکه سعی می‌کرد جزئیات آنرا بخاطر بیاورد لبخند بیشتری زد و گفت: ” وقتی که ما گفتیم ” آرزوی کافی را برای تو می‌کنم. ” ما می‌خواستیم که هرکدام زندگی ای پر از خوبی به اندازه کافی که البته می‌ماند داشته باشیم. ” سپس روی خود را بطرف من کرد و این عبارتها را که در پائین آمده عنوان کرد :

” آرزوی خورشید کافی برای تو می‌کنم که افکارت را روشن نگاه دارد بدون توجه به اینکه روز چقدر تیره است. آرزوی باران کافی برای تو می‌کنم که زیبایی بیشتری به روز آفتابیت بدهد .

آرزوی شادی کافی برای تو می‌کنم که روحت را زنده و ابدی نگاه دارد .

آرزوی رنج کافی برای تو می‌کنم که کوچکترین خوشی‌ها به بزرگترینها تبدیل شوند .

آرزوی بدست آوردن کافی برای تو می‌کنم که با هرچه می‌خواهی راضی باشی .

آرزوی از دست دادن کافی برای تو می‌کنم تا بخاطر هر آنچه داری شکرگزار باشی .

آرزوی سلام‌های کافی برای تو می‌کنم که بتوانی خداحافظی آخرین راحتری داشته باشی .”

بعد شروع به گریه کرد و از آنجا رفت …

می گویند که تنها یک دقیقه طول می‌کشد که دوستی را پیدا کنید٬ یکساعت می‌کشد تا از او قدردانی کنید اما یک عمر طول می‌کشد تا او را فراموش کنید …

اگر دوست دارید این را برای کسی که هرگز فراموش نمی‌کنید بفرستید …

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


سه شنبه 20 دی 1390برچسب:, :: 15:20 ::  نويسنده : حمید

داستان عاشقانه بسیار زیبا و غمگین ( حتما بخوانید )

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر
برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.

دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.
در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.
دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.

 

ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.
مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.

مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟
مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.
پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟
پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟
کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::

معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


سه شنبه 20 دی 1390برچسب:, :: 15:9 ::  نويسنده : حمید

یک داستان عاشقانه و غم انگیز زیبا از یک دختر

سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و

گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو

دیدی که بهت بگه عشق چیه؟

معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم

لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنید

و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم

با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص

دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین

عهدی عمل کنه. گریه های شبانه و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم

خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...

من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش

فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای

عشنگی بود sms بازی های شبانه صحبت های یواشکی ما باهم خیلی خوب

بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری

برای هم می کردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت

خیلی گرم بودن عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم

بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو بهخاطرش از دست بدی عشق

یعنی از هر چیزو هز کسی به خاطرش بگذری اون زمان خانواده های ما زیاد

باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم

موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این

مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست

عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو

می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می

کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم

که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم

بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست عشق یعنی

حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راححتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع

غشق من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم

اون رفت و ازون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام

فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم

من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما

توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من

زودتر می رمو اونجا منتظرت می مونم خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش

دوستدار تو (ب.ش)

لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم

گمان می کنم جوابم واضح بود

معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی

لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم

مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی

از بستگان

لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟

ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان

دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتادو دیگه هم بلند نشد

آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن...

لنا همیشه این شعرو تکرار می کرد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ آغاز کسی باش که پایان تو باشد
تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


سه شنبه 20 دی 1390برچسب:, :: 15:0 ::  نويسنده : حمید

داستان عاشقانه ((شب عروسی ))

 

 

 

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند توش. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :

سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.

دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….

پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


سه شنبه 20 دی 1390برچسب:, :: 15:0 ::  نويسنده : حمید

داستان عاشقانه ((شب عروسی ))

 

 

 

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند توش. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :

سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.

دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….

پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


سه شنبه 20 دی 1390برچسب:, :: 14:58 ::  نويسنده : حمید

 

داشتم می رفتم سفر و از همسرم خواستم که مثل همیشه بعد از دعاش به عنوان نگاهبان من پیشونیم رو ببوسه.

و بعد سوار قطار شدم.

...

وقتی قطار به  ته دره سقوط کرد.

همه مردند و من هم مردم.

از بالا تلاش دکترها رو می دیدم.

بعد از 2 ساعت دکترها گفتند بی فایده ست و رفتند.

و من یاد بوسه همسرم افتادم. و در همین لحظه از بالا دیدم که نوری از پیشانی من بیرون امد و به قلبم فرو رفت.

 2 دقیقه بعد صدای فریاد پرستاری که بالا سرم بود رو شنیدم که دکترها رو صدا می کرد، اما صدای فرشته مرگ که کنار پرستار بود بیشتر بود که با نگاه نافذش رو به من گفت: خوب از دستم در رفتی ها.

شانس آوردی که قدرت من از قدرت عشق کمتره.

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


سه شنبه 20 دی 1390برچسب:, :: 14:56 ::  نويسنده : حمید
در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر١٠ ساله‌اى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت.
پسر پرسید: بستنى با شکلات چند است؟
خدمتکار گفت: ۵٠ سنت


پسر کوچک دستش را در جیبش کرد ، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد . بعد پرسید: بستنى خالى چند است؟
خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پر شده بود و عده‌اى بیرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن میز ایستاده بودند، با بی‌حوصلگى گفت : ٣۵ سنت
پسر دوباره سکه‌هایش را شمرد و گفت:

براى من یک بستنى بیاورید.
خدمتکار یک بستنى آورد و صورت‌حساب را نیز روى میز گذاشت و رفت. پسر بستنى را تمام کرد، صورت‌حساب را برداشت و پولش را به صندوق‌دار پرداخت کرد و رفت. هنگامى که خدمتکار براى تمیز کردن میز رفت، گریه‌اش گرفت. پسر بچه روى میز در کنار بشقاب خالى، ١۵ سنت براى او انعام گذاشته بود

 

 

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


سه شنبه 20 دی 1390برچسب:, :: 14:51 ::  نويسنده : حمید

عشق !!

 

زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»
آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.»
عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.
شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.»
زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.»
زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.»
زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟»
فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:« بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»
مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»
عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید:« شما دیگر چرا می آیید؟»
پیرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست! »

آری... با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردی

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


دو شنبه 19 دی 1390برچسب:, :: 21:35 ::  نويسنده : حمید

داستان عاشقانه

http://www.roozeshadi.com/wp-content/uploads/2009/07/ghalb-225x300.jpg

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)

قلب

دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 16:3 ::  نويسنده : حمید

۴گوشه دنيا

کوسه پرنده

مترو نيوز/ يکي از خلبان هاي خطوط هوايي نيوزلند هنگام فرود با صحنه عجيبي از پرواز يک کوسه در آسمان مواجه شد! «گلن کنين» کاپيتان با تجربه اي است که در آخرين سفر هوايي اش با کوسه اي به طول 44/1 متر در ارتفاع 2100 متري از سطح دريا برخورد کرد که در نهايت مشخص شد يک عروسک بادي بوده که با گيرنده اي راديويي کنترل مي شده است.

 

 

 

سکه آفسايد

کوارکي/ اولين محصول عجيب المپيک 2012 به بازار آمد. کمپاني «رويال مينت» در انگلستان براي توضيح قوانين آفسايد در فوتبال چندين نوع سکه 50 پني طراحي کرده که پشت آن تصويري از حالات مختلف آفسايد حک شده است به گونه اي که هر کسي با ديدن آن بتواند قوانين پيچيده آفسايد را به راحتي درک کند!

سه چرخه گرانبها

اورنج نيوز/ يک پدر چيني براي ساخت يک سه چرخه و هديه آن به پسرش از شغلش استعفا داد! «ژانگ يالي» 49 ساله مرد مکانيکي است که از مدت ها پيش براي ساخت سه چرخه اي بزرگ براي پسر 10 ساله اش برنامه ريزي کرده بود اما مشغله هاي کاري به وي اجازه ساخت آن را نمي داد تا اين که با استعفا دادن از شغلش موفق به ساخت سه چرخه اي غول پيکر شد.

هنر خطاي ديد

تاکسل/ يک هنرمند مبتکر اوکرايني موفق به ايجاد تصاويري شده که بيننده با نگاه کردن به آن مي تواند در آن واحد دو تصوير متفاوت را نظاره گر باشد. «اولگ شاپلاگ» نمايشگاهي از نقاشي هاي حيرت انگيز خود را در اوکراين برگزار کرده و در تابلوهاي خود با استفاده از هنر فوق العاده اش چندين تصوير را در يک تابلوي واحد به نمايش گذاشته است.

جهانگردي با الاغ

آد نيوز/ مرد 77 ساله آمريکايي تنها با دو الاغ توانست بخشي از دنيا را بگردد! «جني گلاسکو» که سال گذشته با دو الاغ سفر يک ساله اش از کاليفرنيا به دور دنيا را آغاز کرد روز گذشته در سواحل «جکيل» در گرجستان سفر عجيب و غريبش را با موفقيت به پايان برد و توانست رکورد طولاني ترين گردشگري با الاغ را به ثبت برساند.

 

کمترين ضرر

يونايتدپرس/ محققان آمريکايي با بررسي عصاره هاي طبيعي ليکوپن و هسته انگور ادعا کردند که مي توانند سيگارهايي سالم با کمترين ميزان راديکال هاي آزاد سرطان زا را توليد کنند. به گفته دانشمندان دانشگاه نيويورک هر چند که سيگار نکشيدن بهترين کار است اما سيگاري که سمي به هوا منتقل نکند بي ترديد بهتر از سيگارهايي است که دود سمي تنباکو را منتشر مي کنند.


 
تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 16:2 ::  نويسنده : حمید
حکايت
توطئه شاگرد زيرک
 

پسري نزد خياط، روزمزد بود. روزي استادش کاسه اي عسل و قواره اي پارچه به دکان برد و خواست که به دنبال کاري برود. به شاگرد گفت: «درون اين کاسه زهر است. مبادا بخوري که هلاک مي شوي.» چون استاد از دکان رفت، کودک گرسنه پارچه را به نانوايي داد و پاره  ناني گرفت و با آن عسل را خورد. استاد برگشت و پارچه را طلب کرد. پسر گفت: «صبر کن راستش را بگويم. من غافل بودم و دزد پارچه را ربود، ترسيدم مرا بزني گفتم زهر درون کاسه را بخورم و خود را بکشم، تمام زهر را خوردم اما هنوز زنده ام، باقي تو داني.»

 

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 15:58 ::  نويسنده : حمید
مرد نخستين
جدال پروفسور حسابي با روزهاي سخت در جوانيhttp://www.khorasannews.com/NewsImage.aspx?id=277449&filename=R0811.jpg
 

روزهاي سخت تحصيل در مدرسه شبانه روزي کشيش هاي فرانسوي از محمود حسابي، نوجواني مي سازد که اهل مبارزه با سختي هاست. فارغ التحصيلي از رشته ادبيات با توجه به شرايط کاري آن زمان بيروت، موقعيت خوبي براي محمود حسابي جوان ايجاد نمي کند. جست وجوي مداوم او براي پيشرفت و آموختن و کمال، سرنوشت ديگري را برايش رقم زده است. پروفسور حسابي آن روزها را چنين نقل مي کند: «حدود ۲۲ سالم بود که از دانشگاه آمريکايي بيروت مدرک مهندسي راه و ساختمان گرفتم و براي پيدا کردن کار به اين در و آن در زدم. بالاخره مجبور شدم براي يافتن شغلي مطابق رشته تحصيلي ام به شرکت هاي خارجي بروم که پيمان کار ساختماني بودند. در يک شرکت فرانسوي کار پيدا کردم. به شرطي به من کار دادند که مسئوليت هايي را بپذيرم که خود مهندسين فرانسوي از پذيرفتنش به دليل سختي زياد دوري مي جستند. اين شرکت کنترات راه سازي مرز سوريه و لبنان را به عهده داشت. اين مسير بسيار صعب العبور بود و در ارتفاعاتي به نام «حما» ساخته مي شد. به خاطر صعب العبور بودن ماهي نمي شد که کارگري از ارتفاعات پرت نشود و نتيجه اش زخمي شدن يا کشته شدن کارگران بود. چاره اي نداشتم، پذيرفتم و مشغول شدم. کارگرها همه محلي بودند و شب ها مي رفتند پايين کوه جايي که ده شان قرار داشت. آن وقت من تنها بالاي کوه مي ماندم. غروب که مي شد و هوا رو به تاريکي مي رفت شغال ها به دنبال غذا دور چادر من جمع مي شدند و زوزه مي کشيدند. تحمل اين وضع سخت و زندگي در چنين چادري ترسناک و وحشتناک بود.باز زوزه شغال ها قابل تحمل بود براي اين که وقتي کاملا شب فرا مي رسيد و همه جا تاريک مي شد گرگ ها هم مي آمدند و دور چادر به جست وجوي غذا جمع مي شدند. وقتي فانوس را جلوي چادر مي آوردم تا نگاهي توي تاريکي بيندازم ديدن برق چشم اين حيوانات درنده و وحشي هولناک بود. هنوز هم اين منظره وحشتناک را فراموش نمي کنم. بارها به کارگرها مي گفتم شب ها يکي پيش من بماند ولي هيچ کس قبول نمي کرد. من هم ياد گرفته بودم که شب ها آتش روشن کنم تا حيوان هاي وحشي را از آن جا دور کنم. شب ها تا چشم هايم گرم مي شد موش هاي صحرايي عاصي ام مي کردند. آن ها از آتش نمي ترسيدند و به داخل چادر مي آمدند. تا مي فهميدند که خوابم به سرعت روي سينه ام مي جهيدند و مي دويدند. من سراسيمه از خواب مي پريدم. اگر تنم را گاز مي گرفتند معلوم نبود کي جاي گازشان خوب خواهد شد زيرا تنها وسيله معالجه خاکستر بود. نمي دانستم اگر دهانشان ميکروبي باشد چه کار کنم. جاي گازشان ماه ها باقي مي ماند تا خوب شود. اين شرايط سخت و دشوار را هر طوري که بود تحمل کردم ولي بعد با مشکلي بسيار بدتر روبه رو شدم و آن پشه مالاريا بود...

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 15:55 ::  نويسنده : حمید
راديو الان
چگونه يک خبر بد را خوب جلوه دهيم؟
 

سلام و روز عالي متعالي، هم چنان وضع اينترنت کشور خرابه و مسئولان وزارت ارتباطات همچنان مدعي هستن مقصر اصلي اين ماجرا، کشتي هايي هستن که بين اون همه جا در سواحل کشور، دوست دارن روي همون نيم متر کابل توقف کنن! ما هم به روي خودمون نمياريم که بايد به روي خودمون بياريم!

اما امروز يک مبحث روان شناسي تقديم شما مي کنيم تا با استفاده از اون شيريني رو به زندگي تون برگردونين! اسم اين مبحث مهم هست: «چگونه يک خبر بد را خوب جلوه دهيم؟» يا «گام هايي براي شيريني زندگي در عين تلخي آن!» با استفاده از اين مبحث، شما سعي مي کنين هر نوع خبر يا رفتار بدي را خوب جلوه بدين! در حدي که طرف مقابل شما چند کيلو چاق بشه! تاريخ نگاران مباحث روان شناسي بر اساس يافته هايي که از تصاوير داخل غارها به دست آوردن معتقدن که سياستمداران و مسئولان، اولين پايه گذاران اين مبحث روان شناسي بودن! قبل از هر چيزمثال هايي در اين باره مي زنيم: 1- مادري مي خواست از خونه خارج بشه! به بچه اش گفت: پسرم، من دارم مي رم، به کبريت دست نزني! بچه جواب داد: به روي چشم مامان جون، از فندک استفاده مي کنم! 2- مديري يکي از کارمندان رو ديد که در حال چرت زدن بود! گفت: کارمند گرامي شما امروز، سر کار چرت مي زنين؟ کارمند قاطعانه جواب داد: به هيچ وجه آقاي رئيس! من هر روز سر کار چرت مي زنم! 3- استاد متوجه شد يکي از دانشجويان سر کلاس جدول حل مي کنه! با ناراحتي گفت: مگه کلاس جاي جدول حل کردنه؟ دانشجو جواب داد: نه خير استاد! اما متاسفانه صداي شما اجازه نمي ده بخوابم! و... از اين مثال ها زياد داريم، اما بشنويد از مسئولان گرامي که اين قدر ما رو دوست دارن که سعي مي کنن اخبار بد رو هم با شکل جذابي به ما بگن که يک وقت غصه نخوريم! به طور مثال وزير نيرو گفته: «افزايش قيمت برق در مرحله دوم هدفمندي بيشتر از 20 درصد نيست!» فرمايش ايشون که از همون قاعده روان شناسي که اسمشو گفتيم پيروي مي کنه طوري بيان شده تا ما بريم شکر کنيم که چه خوب شد که مثلا 30 درصد نيست!

سيد مصطفي صابري

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 15:54 ::  نويسنده : حمید

اسباب بازي بزرگ ترين آزمايشگاه روي زمين هم ساخته شد

يک فيزيک دان شاغل در انستيتو نيلز بوهر دانمارک با صرف بيش از 80 ساعت مفيد و استفاده از ۹ هزار و ۵۰۰ قطعه لگو توانست مدلي از آشکارساز اطلس، يکي از2 آزمايشگاه آشکارساز اصلي ال.اچ.سي را با هزينه 2 هزار يورو بسازد.طراحي سه بعدي اين نسخه لگويي از آشکارساز اطلس -بزرگ ترين آزمايشگاه روي زمين-به تنهايي 48 ساعت وقت برد. ساختن نمونه نيز بيش از 35 ساعت طول کشيد. براي مقايسه، جالب است بدانيد در اين مدل به طول يک متر و قطر نيم متر، تمام نسبت ها به درستي رعايت شده است. آشکارساز اطلس بيش از 21 متر قطر و 7هزار تن وزن دارد

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 15:53 ::  نويسنده : حمید

معادن سرگردان انسان در فضا

سيارک ها از ديد دانشمندان گنج هايي فضايي و انگيزه اصلي بسياري از طرح ها و برنامه هاي فضايي آينده به شمار مي روند. مواد ارزشمند معدني نهفته درون سيارک ها يکي از اهدافي است که دسترسي به آن هانيازمند راهکارهاي چالش برانگيز و فناورانه اي است.به گزارش مهر، سيارکي 198 متري مي تواند حاوي فلزاتي از خانواده پلاتينيوم به ارزش بيش از يک ميليارد دلار باشد يا مقادير باورنکردني يخ يا آب درون آن پنهان شده باشد، ماده اي که شايد در فضا از ارزش بالاتر از پلاتينيوم برخوردار باشد زيرا مي توان به سرعت آن را به سوخت تبديل کرد.با اين همه استخراج اين منابع چالش‌هاي منحصر به فردي را به دنبال دارد براي مثال گرانش نزديک به صفر سيارک ها و سرعت بالاي چرخش آن ها به اين معني است که سيارک نوردان بايد همه چيز، از جمله خودشان را به بدنه سيارک وصل کنند و يا خطر شناور ماندن در سطح سيارک را به جان بخرند.اکنون 3 سفر فضايي به سيارک هاي مختلف انجام و برنامه هايي نيز براي سفرهاي آينده به اين اجرام شناور در فضا تدوين شده است.فضاپيماي NEAR Shoemaker اولين فضاپيمايي است که در سال 2001 روي يک سيارک فرود آمده است. پس از آن کاوشگر هايابوساي ژاپن در سال 2010 به عنوان اولين فضاپيمايي معرفي شد که توانست از يک سيارک به زمين برگردد و نمونه هايي را به همراه خود بياورد. کاوشگر "داون" نيز از سال 2011 سفر خود را در مدار سيارک وستا آغاز کرده است.ناسا قصد دارد تا سال 2025 فضانوردانش را روي يک سيارک فرود بياورد. تا سال 2035 ماموريت هاي فضايي طولاني مدت امکان توليد تجاري سوخت هيدروژني روي سيارک ها را امکان پذير خواهند کرد و در سال 2050 نيز کاسته شدن از هزينه سفرهاي فضايي مي تواند استخراج فلزات از درون معادن سيارکي را به فرآيندي سودآور تبديل کند.در ادامه مراحل و تکنيک هايي که در آينده براي استخراج مواد ارزشمند معدني و طبيعي از دل سيارک ها انجام خواهد گرفت در تصاويري شبيه سازي شده معرفي شده است.روبات‌ها در آينده مي توانند سنگ هاي فلز دار را با استفاده از شانه هاي مغناطيسي جمع آوري کنند و سپس آن ها را براي پالايش به ايستگاه مرکزي انتقال دهند.معدنچيان مي توانند با استفاده از سيستم روباتيک دوگانه اي در اعماق سيارک حفاري کنند، اين سيستم روباتي مجهز به ليزر است که مي تواند مواد را تا روي سطح سيارک بالا بکشاند و در اين بخش روباتي ديگر مواد استخراج شده را به مرکز پالايش خواهد برد.پالايشگاه هاي زميني اغلب مواد را بر اساس جرمشان جداسازي مي کنند؛ در يک سيارک با گرانش پايين، معدنچيان بايد براي پالايش از سانتريفيوژها استفاده کنند.دانشمنداني که روي راهکارهاي جلوگيري از پرتاب شدن معدنچيان از سطح سيارک به ميان فضا مطالعه مي کنند به سيستم هاي مختلفي، از طنابي و سنگرهاي زميني گرفته تا مواد چسبي، نيزه ها و کوله پشتي هاي جت دار انديشيده اند تا از فضانوردان در برابر گرانش محدود سيارک محافظت کنند.فضاپيماهايي که در مسير خود به سوي مريخ و يا مقصدي دورتر قرار دارند مي توانند آب هاي استخراج شده از يک سيارک را در ميان راه خريداري و سپس با استفاده از الکتروليز آن را به اکسيژن و هيدروژن تبديل کنند تا بتوانند از اکسيژن آن براي تنفس و از هيدروژن آن به عنوان سوخت استفاده کنند.

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 15:51 ::  نويسنده : حمید
دنياي حيوانات
کل بدن عقرب ها يک چشم است!
 

سرتاسر بدن عقرب ها از چشم پوشيده شده است که گاه تعداد آن ها به 12 عدد مي رسد، در اين شرايط محققان احتمال مي دهند موفق به کشف يک چشم ديگر روي بدن اين جانداران شده اند. به گزارش مهر، محققان به تازگي دريافته اند کل اسکلت بندي خارجي بدن عقرب ها عملکردي مانند يک گيرنده بزرگ نوري دارد، يک شبه چشم سراسري که مي تواند پرتوهاي ايجاد شده توسط ماه و ستاره ها را رديابي کند.اين يافته دليل درخشش فوق العاده اين جانداران را در زير نور فرابنفش به خوبي توضيح مي دهد. اهميتي ندارد که اين جانداران در نور روز چه رنگي داشته باشند، نور فرابنفش رنگدانه هاي درون پوسته سخت بدن آن ها را وادار به درخشش مي کند.اين ويژگي "فلورسنس" ناميده مي شود و هنوز هيچکس نمي داند که چرا عقرب ها چنين ويژگي دارند. توضيحاتي از قبيل جذب جفت و يا بازتاب نورهاي دريافت شده در طول روز براي توجيه اين پديده ارائه شده است.محققان متوجه شده اند که اين جانداران حتي در تاريک ترين شرايط نيز مي توانند زير جسمي پناه بگيرند. در واقع توانايي فلورسنس اين جانداران در ديد در شب آن ها نقش دارد.محققان با از بين بردن توانايي فلورسنس در عقرب ها و پوشاندن چشم هاي آن‌ها دريافتند که اين جانداران توانايي يافتن سرپناه را در محيط هاي باز به کلي از دست مي دهند. محققان معتقدند بالا بودن تعداد رنگدانه ها مي تواند حساسيت بدن عقرب ها را به اندازه اندامي مانند چشم بالا ببرد.

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 15:46 ::  نويسنده : حمید
عجايب
با چشمان خود ليزر بتابانيد!
 

۲ پزشک بيمارستاني در آمريکا موفق شده اند با دستکاري سلول کليه انسان، از آن براي توليد ليزر استفاده کنند؛ اين موفقيت، نويدبخش روزي است که انسان ها بتوانند با چشمان خود نور ليزر بتابانند! در واقع محققان سلول انساني را وادار کرده اند تا شبيه يک منبع ليزر رفتار کند. آن ها اين ليزر انساني خود را با استفاده از همان سه جزئي ساخته اند که در تمام ليزرها يافت مي شود؛ يک منبع انرژي که نور اوليه را فراهم مي کند؛ يک محفظه نوري که نور توليد شده منبع را به صورت يک پرتو متمرکز مي کند و يک واسط تقويت کننده، ماده اي که در آن الکترون ها تا رسيدن به يک سطح انرژي بالاتر برانگيخته مي شوند و هم زمان انرژي خود را به صورت يک پرتو از فوتون ها که همان نور ليزر است، آزاد مي کنند.اين ۲ پزشک با قرار دادن آيينه هايي در ۲ طرف يک سلول کليه انسان و عبور پالس هاي ليزر از درون آن، يک ليزر توليد کردند. نور بين ۲ آيينه حرکت رفت و برگشتي انجام مي داد و در نهايت يک پرتو ليزر از يک سمت خارج شد.ليزر زنده را مي توان براي فعال کردن داروهاي درمان سرطان با استفاده از پرتودرماني به کار برد. پزشکان قادر خواهند بود مواد حساس به نور را به درون جريان خون يک بيمار تزريق کنند تا تومورها و سلول هاي بيمار را رديابي کند. در حال حاضر، اين مواد به صورت خارجي فعال مي شود اما اگر هم دارو و هم ليزر داخلي باشد، درمان بسيار دقيق تر خواهد بود.اين فرآيند روزي انسان ها را قادر مي سازد تا از چشمان خود ليزر بتابانند.

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 15:43 ::  نويسنده : حمید

کفش پاشنه بلند سلامت عقل را به خطر مي اندازد

نتايج يک پژوهش جديد نشان داد که استفاده از کفش هاي پاشنه بلند با تغييرات شيميايي که در بدن ايجاد مي کند، سلامت عقل را به خطر مي‌اندازد و چه بسا افراد را به سمت ابتلا به شيزوفرني سوق مي دهد. به گزارش فارس، محققان در اين پژوهش که در کشور سوئد انجام شده است، مي گويند: کفش هاي پاشنه بلند به کف و مچ پا فشار مي آورد و موجب لرزش و بي ثباتي زياد پاها و در نتيجه راه رفتن نادرست مي شود ، همچنين جلوي گيرنده هاي عصبي ماهيچه پاها براي آزاد کردن ترکيب دوپامين (يک ناقل شيميايي) را که براي سلامت عقلي مهم است مي گيرد و در نهايت، زنان را به جنون و افزايش ميانگين ابتلا به بيماري شيزوفرني دچار مي کند.اين پژوهش همچنين هشدار داد پوشيدن کفش هايي با پاشنه بلندتر از 5 سانتي متر در طول ۵ روز طول استخوان هاي ساق را تغيير مي دهد.در همين حال، يک کارشناس انگليسي نيز هشدار داد که پوشيدن کفش هاي پاشنه بلند باروري زنان را تهديد مي کند و بر اعضاي داخلي بدن آن ها تاثير مي گذارد.از عوارض ديگر کفش هاي پاشنه بلند فشار بيشتر وارده به زانوهاست و زماني که فشار روي مفصل زانو زياد مي شود، غضروف بين استخوان هاي مفصل فشار بيشتري را تحمل مي کند و تغذيه آن از مايع مفصلي با اشکال مواجه مي شود و به طور تدريجي آرتروز مفصل زانو بروز مي کند.علاوه بر تاثير منفي کفش هاي پاشنه بلند بر ستون فقرات و استخوان هاي بدن، استفاده از اين کفش ها با توجه به تاثير آن بر اعضاي داخلي بدن، باعث ريزش مو مي شود.

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 15:42 ::  نويسنده : حمید

اين آداب و رسوم شما را شگفت زده مي کند 

 

مترجم: مجتبايي- کشورهاي مختلف جهان آداب و رسومي  دارند که با وجود آن که براي خودشان عادي است، براي سايرين عجيب به نظر مي رسد. در اين مطلب با شماري از اين آداب آشنا مي شويد.

بالا و پايين انداختن کودکان در هند: در منطقه شولاپور هند، مراسم باورنکردني سالي يک بار انجام مي شود که طي آن کودکان را بدون هيچ گونه بند ايمني از بالاي يک برج ۱۵متري به پايين پرتاب مي کنند. کودکان بيچاره پس از اين سقوط آزاد روي دست هاي افرادي مي افتند که در پايين برج با يک ملافه منتظر ايستاده اند. مردم اين منطقه خودشان هم به طور دقيق نمي دانند که چرا هر سال اين کار هولناک را انجام مي دهند، البته برخي از ريش سفيدهاي شهر معتقدند اين سقوط آزاد براي سلامتي بچه ها در آينده مفيد است! بعضي ديگر نيز مي گويند اين کار باعث خوش شانسي کودکان در زندگي مي شود.

تف کردن براي دوري از اقبال بد در يونان: در فرهنگ يوناني ها، مرسوم است که ۳بار روي صورت فردي که از آن ها تعريف و تمجيد مي کند، تف کنند تا در اصطلاح چشمشان نزنند!

احترام به سالمندان در بوتان: در بوتان وقتي که فرد مسن و بزرگ خاندان وارد اتاقي مي شود، همه افراد داخل اتاق بايد بلند شوند و تنها زماني حق نشستن دارند که فرد مورد نظر نشسته باشد. در زمان ترک اتاق نيز تا زماني که مهمان مورد احترام يا فرد سالمند بلند نشود، هيچ کس حق ايستادن يا ترک اتاق را ندارد.

پيچيدن پاها در چين: بستن و پيچيدن پاها يک رسم بسيار عجيب و دردناک در چين بوده است که بيش از يک قرن قدمت دارد. در قالب اين رسم عجيب پاهاي دخترهاي ۳ساله را مي شکستند و سپس با بندهاي کتاني محکم مي بستند تا جلوي رشد آن ها را بگيرند. اين کار به عنوان يک مد روز در بين زنان طبقه هاي مرفه جامعه معمول بود و سال ها طول کشيد تا از بين رفت.امروزه اين کار وحشيانه تلقي مي شود اما قربانيان آن در سن 8۰ تا8۰ سالگي هنوز در سرتاسر چين زندگي مي کنند.

رسم ازدواج در سوئد: در سوئد مادر عروس يک سکه طلا به عنوان هديه به دخترش مي دهد و آن را درون کفش پاي راستش مي گذارد و پدر نيز به دخترش يک سکه نقره مي دهد و آن را درون کفش پاي چپ مي گذارد. هدف از اين کار آن است که اطمينان پيدا کنند دخترشان هرگز مستمند و فقير نمي شود. داماد نيز به عروس ۳انگشتر طلا مي دهد که يکي انگشتر نامزدي، ديگري انگشتر عروسي و سومي انگشتر مادري است.

مراسم سال نو در اسپانيا: زماني که ساعت زنگ نيمه شب را در آغاز سال نو به صدا درمي آورد، اسپانيايي ها ۱۲عدد انگور مي خورند بدين شکل که با صداي هر زنگ ساعت يک انگور را در دهان مي گذارند. هدف از اين کار کسب سعادت و شادماني در ۱۲ماه پيش رو است.

رنگ آميزي عروس در اسکاتلند: رنگ کردن عروس در اسکاتلند يک رسم عجيب است که طي آن مخلوطي متعفن از تخم مرغ، سس، آرد و پر پرندگان را روي سر عروس مي ريزند. عروس نگون بخت پس از آن بايد دور شهر راه برود در حالي که دوستان و اقوام وي نيز با کوبيدن بر طبل، سروصداي زيادي ايجاد مي کنند.

تزيين درخت کريسمس در اوکراين: در اين کشور مرسوم است که درخت کريسمس را با عنکبوت ها و تارهاي مصنوعي تزيين مي کنند و از نظر آن ها مشاهده يک عنکبوت يا تار در صبح کريسمس نشانه خوش يمني است.

آويزان کردن تابوت ها در چين: دراستان سيچوان چين، اعضاي يک گروه خاص، تابوت مردگان خود را در اطراف صخره ها آويزان مي کنند، اين کار بالغ بر ۳هزار سال قدمت دارد و در برخي نقاط اندونزي و فيليپين نيز متداول است.

شکستن ظروف: در آلمان رسمي پيش از ازدواج وجود دارد که طي آن دوستان و اقوام عروس و داماد در قالب يک مهماني غيررسمي به منزل آينده عروس و داماد مي روند و اقدام به شکستن ظرف ها و گلدان ها مي کنند، در اين هجوم عجيب تنها آينه ها سالم مي مانند. سپس عروس و داماد بايد همه جا را تميز کنند. هدف از اين کار ايجاد هماهنگي و يکدلي در زوج آينده براي مقابله با مشکلات زندگي است

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 15:40 ::  نويسنده : حمید

پارچه اي که رنگ عوض مي کند

در افسانه ها و داستان هاي قديمي از لباس هاي جادويي سخن به ميان آمده است که به رنگ هاي مختلف درمي آيد. اکنون پژوهشگران دانشگاه کمبريج با ساخت پليمري که رنگ خود را عوض مي کند، اين داستان را به حقيقت تبديل کرده اند. اين پليمر بر اساس اختلاف زاويه ديد ناظر يا کش آمدن سطحش به رنگ هاي متفاوت ديده مي شود.اين پليمر از کنار هم چيدن کره هايي کوچک در قالب ساختاري بلوري به دست آمده و بر اساس پرش نور، اين طرح هاي رنگي را ايجاد مي کند. تغيير رنگ بر اثر اختلاف زاويه ديد با تغيير فضاي خالي و ابعاد اين کره هاي کوچک از يکديگر ايجاد مي شود، اما وقتي پليمر دچار کشش مي شود و رنگ مايه فلزي به آبي تغيير مي کند، اين تغيير فاصله بين کره هاست که به تغيير رنگ منجر مي شود.اين اولين نمونه کامل از پليمري با چنين قابليت تغيير رنگي است.

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 15:38 ::  نويسنده : حمید

وقتي کره زمين درون يک قطره آب جاي مي گيرد!

يک عکاس خلاق که به خاطر عکس هايي که از قطرات مي گيرد، شهرت دارد پس از هفته ها تلاش موفق شد تصاويري از کره زمين را در يک قطره آب جاي دهد.به گزارش مهر، براي گرفتن چنين عکسي بايد با دقت بسيار بالايي ارتفاع قطره آب و فاصله صحيح از هدف، شکل ظاهري پس زمينه (واژگون) را اندازه گيري کرد. اثر نهايي بسيار شگفت انگيز است به ويژه زماني که عکس ها مربوط به ماه و کره زمين باشد.

اين عکاس براي ثبت اين عکس ها از يک دوربين پر سرعت استفاده کرده است.وي در اين زمينه گفت: بعضي وقت ها 500 عکس از قطره هاي آب مي گيرم اما در نهايت از ديدگاه خودم تنها ۲ عکس واقعا خوب مي شود.

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 15:36 ::  نويسنده : حمید

با اين لباس 75 ساله شويد!

 

محققان آزمايشگاه پيري موسسه فناوري ماساچوست، نوعي لباس طراحي کرده اندکه به انسان ها در درک احساس پيري کمک مي کند.به گزارش ايسنا، اين پوشش که «AGNES» نام دارد، به نسخه برداري از شرايط بدن در 75 سالگي مي پردازد و عواملي مانند چابکي، انعطاف، نيروي محرکه و بصري را در لباسي که براي تمام سنين قابل پوشش است، همانند سازي مي کند. بندهاي روي لباس به شبيه سازي سخت شدن مفاصل در سنين بالا مي پردازد و راه رفتن را مشکل مي کند. تسمه هاي دور پا، سرعت حرکت را محدود مي کند و يک کلاه روي سر باعث مي شود که سر به سمت جلو کشيده شود و در واقع انحناي ستون فقرات در 75 سالگي را شبيه سازي مي کند. عينک ايمني و گوش بند زردرنگ نيز در مرحله آخر باعث مي شود که قدرت بصري و شنيداري محدود شود. ايده پشت اين فناوري، کمک به سازندگان وسايل نقليه عمومي و فضاهاي کوچک مخصوص افراد مسن براي درک چالش هاي پيش روي اين گروه از جامعه است. محققان مؤسسه فناوري ماساچوست براي آزمايش هاي خود، دانشجوياني را با اين لباس به مغازه فرستادند تا به خريد محصولات کم سديم، کم قند و کم چرب که افراد مسن به طور معمول خريداري مي کنند، بپردازند. آنان دريافتند که انجام اين کارها با اين شرايط بسيار دشوار است.

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 15:26 ::  نويسنده : حمید

تصويري از حشره اي با بال هاي الماس نشان

بال شته هاي پشت الماسي مملو از قطعات کريستالي جواهر مانند است که درون حفره هايي داخل پوسته حشره قرار گرفته اند و دانشمندان از يک قرن پيش که اين حشره کشف شد، مجذوب اين قطعات جواهر مانند شده اند. به گزارش مهر، تجزيه و تحليل هاي جديد روي اين قطعات کريستالي حاکي از آن است که اين قطعات از ساختار هندسي بسيار دقيقي برخوردار هستند و شباهت زيادي به الماس هاي واقعي دارند، با اين تفاوت که به جاي اتم هاي کربني از ساختاري متشکل از کيتين و هوا ساخته شده اند.اين کريستال ها ۵ تا ۱۰ بار بزرگ تر از ابعادي هستند که دانشمندان پيش از اين براي آن ها متصور شده بودند. به گفته محققان دانشگاه گرونينگن، ايجاد چنين ساختارهايي فراتر از توانايي هاي انسان است زيرا ظرافت و پيچيدگي اين کريستال هاي کوچک فراتر از تصور و قدرت انسان است.هنوز مشخص نيست که چرا بدن اين حشرات به اين شکل تکامل يافته است، از اين رو محققان در حال بررسي عملکرد بيولوژيکي اين کريستال ها هستند. محققان اين کريستال ها را با استفاده از ميکروسکوپ هاي الکتروني اسکن کرده و تصاويري از آن ها به ثبت رسانده اند.

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 15:22 ::  نويسنده : حمید

۵ گنج گمشده جهان

نويسنده: مترجم: حق پرست

http://www.khorasannews.com/NewsImage.aspx?id=277419&filename=201.jpg

آن ها سمبل هاي شگفت آور ثروت و در عين حال سقوط و انحطاط هستند. کساني که آ ن ها را ديده اند از زيبايي خيره کننده شان شگفت زده شده اند اما اکنون آن ها کجا هستند. در اين مطلب به معرفي 5 مورد از عظيم ترين گنجينه هاي گمشده جهان مي پردازيم و با گنجينه اي شروع مي کنيم که بالغ بر ۱۴۲ ميليون دلار مي ارزد!

 

اتاق کهربا:

اين اتاق که از آن به عنوان هشتمين شگفتي جهان ياد مي شود، به طور قطع بي نظيرترين گنجينه گمشده تاريخ است. اين اتاق ۱۱ فوت مربعي داراي پانل هاي ديواري جواهرنشان تزيين شده با چندين تن کهرباي درخشان، آينه هاي بزرگ با قاب طلا و ۴ معرق کاري بزرگ و فوق العاده است.

کهربا در قالب ۳ رديف با جواهرات گران بها و چارچوب هاي شيشه اي که هنرمندانه روي آن ها کنده کاري شده، تزيين شده است. اين اتاق توسط پادشاه پروس ساخته و به سزار روسيه در سال ۱۷۱۶ هديه شد. اين اتاق زيبا و گران بها در کاخ کاترين در حوالي سن پترزبورگ واقع شده بود. در زمان حمله آدولف هيتلر، محافظان اتاق کهربا نگران از تخريب آن، تصميم به جابه جايي اتاق گرفتند اما کهربا شروع به فروپاشي کرد بنابراين تصميم گرفتند اتاق رابا کاغذ ديواري بپوشانند.آن ها در اين مخفي سازي چندان موفق نبودند و زماني که نازي ها در اکتبر ۱۹۴۱ به لنينگرادحمله کردند، آن را تصرف و در قلعه کنيزبرگ در معرض ديد عموم قرار دادند اما زماني که اين قلعه در آوريل ۱۹۴۵ تسليم شد، گنجينه افسانه اي هرگز يافت نشد. مشخص نيست که روس ها خودشان گنجينه را نابود کردند و يا در گوشه اي ناشناخته مخفي شده است. البته ساختار اين اتاق را در کاخ کاترين براي نمايش بازسازي کرده اند.

 

گنجينه ريش سياه:

دزد دريايي معروف به ريش سياه تنها۲ سال (۱۷۱۶ تا ۱۷۱۸) در درياها به چپاول مشغول بود اما در اين مدت ثروت عظيمي گردآورد.پس از اين که اسپانيايي ها انبوه طلا و نقره از مکزيک و آمريکاي جنوبي جمع آوري کردند، ريش سياه و ديگر راهزنان به کشتي هاي مملو از گنجينه که در حال برگشت به اسپانيا بودند، حمله کردند.

در نوامبر ۱۷۱۸ اين دزد دريايي دستگير و به دار آويخته شد اما هيچ کس متوجه نشد که چه بر سر گنجينه عظيم وي آمد. وي در اعترافات خود اعلام کرده بودکه آن را دفن کرده است اما هرگز محل آن کشف نشد. کشتي غرق شده ريش سياه در سال ۱۹۹۶ در حوالي کاروليناي شمالي کشف شد اما گنجينه درون آن نبود. مکان هاي احتمالي اين گنجينه غارهاي جزاير کاي مان و جزاير کارائيب عنوان شده است.

 

گنجينه هاي ليما:

در سال ۱۸۲۰ شهر ليماي پرو در آستانه شورش بود. والي شهر به عنوان يک اقدام پيشگيرانه تصميم گرفت ثروت عظيم شهر را به مکزيک منتقل کند.اين گنجينه ها شامل سنگ هاي قيمتي و شمعدان ها، ۲مجسمه بزرگ طلا از حضرت مريم درون ۱۱ کشتي بار زده شده بود. والي شهر کاپيتان ويليام تامپسون را مسئول حمل اين گنجينه ۶۰ ميليون دلاري کرد، غافل از اين که وي يک دزد دريايي بود. پس از اين که کشتي به وسط دريا رسيد، وي ماموران پرويي را به قتل رساند و اجسادشان را درون آب انداخت. تامپسون گنجينه را در يکي از جزاير اقيانوس هند دفن کرد. وي و افرادش تصميم گرفتند پس از مدتي با آرام شدن اوضاع، به سراغ گنجينه بروند اما در راه بازگشت دستگير شدند. همه افراد غير از تامپسون به دار آويخته شدند.تامپسون موافقت کرد براي نجات جانش، جاي گنجينه را فاش کند اما در هنگام ورود به جزيره مورد نظر، به درون جنگل گريخت و ديگر هرگز کسي اثري از وي و گنجينه نيافت. از آن زمان بيش از ۳۰۰ سفر اکتشافي ناموفق به ليما براي يافتن گنجينه انجام شده است.

 

گنجينه گمشده فرعون:

زماني که در سال ۱۹۲۲ هووارد کارتر مقبره توتانخامن را در دره پادشاهان مصر کشف کرد، مسحور انبوه اشياي گران قيمت و دست سازي شد که براي همراهي پادشاه جوان به جهان ديگر، درون مقبره قرار گرفته بود. درون تالار دفن، گنجينه اي مملو از جواهرات و اشياي دست ساز وجود داشت که کارتر براي دسته بندي و ثبت تمامي آن ها بالغ بر ۱۰ سال وقت صرف کرد. اما زماني که تالارهاي دفن فراعنه برجسته تر در اواخر قرن ۱۱ کشف شد، محفظه هاي مربوط به گنجينه ها خالي بود.هجوم سارقان به مقبره ها امري معمول طي قرن هاي گذشته بوده اما حجم جواهرات و اشياي موجود در تالارها به حدي عظيم بوده که بعيد به نظر مي رسد طي سرقت هاي کوچک به بيرون برده شده باشد، در ميان مظنونان احتمالي، يک حاکم به نام Herihor بيش از همه در معرض اتهام قرار دارد. وي خود را به عنوان مسئول اکتشافات دره پادشاهان منصوب کرد.مقبره وي هرگز يافت نشد اما کارشناسان معتقدند که در صورت يافت شدن، گنجينه بسياري از فراعنه مصر سرانجام در معرض ديد قرار خواهد گرفت.

 

گنجينه Montezuma:

در زمان هجوم اسپانيايي ها به امپراتوري آزتک در مکزيک در تاريخ يک جولاي ۱۵۲۰، پادشاه Montezuma به شدت مجروح شد و هرناندو کورتس فرمانده اسپانيايي به همراه افرادش تحت محاصره جنگجويان آزتک در پايتخت قرار گرفت. پس از روزها درگيري خونين، کورتس به افرادش دستور داد گنجينه هاي عظيم Montezuma را بسته بندي کردند تا شبانه بگريزند. اما هنوز مسير زيادي را طي نکرده بودند که تحت محاصره قرار گرفتند. اين درگيري و کشتار عظيم درياچه «تزوکو» را مملو از اجساد اسپانيايي ها و گنجينه سرقت شده Montezuma کرد. ارتش وحشت زده اسپانيا در تلاش براي نجات  جانشان، از بردن غنايم و گنجينه صرف نظر کردند. اين گنجينه حاوي سکه هاي طلا و نقره بي شمار و جواهرات ذي قيمت بود. کورتس و افرادش يک سال بعد برگشتند. ساکنان پايتخت با آگاهي از هجوم دوباره اسپانيايي ها، بقاياي گنجينه هاي شهر را در اطراف و درون درياچه «تزوکو» دفن کردند. اين گنجينه عظيم در زير انبوه گل و لاي به قدمت ۵ قرن در حاشيه مکزيکوسيتي (مظهر مدرن پايتخت آزتک ها) مدفون شده است. نسل هاي متعدد جويندگان گنج تلاش هاي ناموفقي براي يافتن اين گنجينه عظيم انجام دادند و حتي يکي از روساي جمهور سابق مکزيک دستور داد بستر درياچه را لايروبي کنند اما هيچ اثري از گنجينه يافت نشد.

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 15:22 ::  نويسنده : حمید

۵ گنج گمشده جهان

نويسنده: مترجم: حق پرست

http://www.khorasannews.com/NewsImage.aspx?id=277419&filename=201.jpg

آن ها سمبل هاي شگفت آور ثروت و در عين حال سقوط و انحطاط هستند. کساني که آ ن ها را ديده اند از زيبايي خيره کننده شان شگفت زده شده اند اما اکنون آن ها کجا هستند. در اين مطلب به معرفي 5 مورد از عظيم ترين گنجينه هاي گمشده جهان مي پردازيم و با گنجينه اي شروع مي کنيم که بالغ بر ۱۴۲ ميليون دلار مي ارزد!

 

اتاق کهربا:

اين اتاق که از آن به عنوان هشتمين شگفتي جهان ياد مي شود، به طور قطع بي نظيرترين گنجينه گمشده تاريخ است. اين اتاق ۱۱ فوت مربعي داراي پانل هاي ديواري جواهرنشان تزيين شده با چندين تن کهرباي درخشان، آينه هاي بزرگ با قاب طلا و ۴ معرق کاري بزرگ و فوق العاده است.

کهربا در قالب ۳ رديف با جواهرات گران بها و چارچوب هاي شيشه اي که هنرمندانه روي آن ها کنده کاري شده، تزيين شده است. اين اتاق توسط پادشاه پروس ساخته و به سزار روسيه در سال ۱۷۱۶ هديه شد. اين اتاق زيبا و گران بها در کاخ کاترين در حوالي سن پترزبورگ واقع شده بود. در زمان حمله آدولف هيتلر، محافظان اتاق کهربا نگران از تخريب آن، تصميم به جابه جايي اتاق گرفتند اما کهربا شروع به فروپاشي کرد بنابراين تصميم گرفتند اتاق رابا کاغذ ديواري بپوشانند.آن ها در اين مخفي سازي چندان موفق نبودند و زماني که نازي ها در اکتبر ۱۹۴۱ به لنينگرادحمله کردند، آن را تصرف و در قلعه کنيزبرگ در معرض ديد عموم قرار دادند اما زماني که اين قلعه در آوريل ۱۹۴۵ تسليم شد، گنجينه افسانه اي هرگز يافت نشد. مشخص نيست که روس ها خودشان گنجينه را نابود کردند و يا در گوشه اي ناشناخته مخفي شده است. البته ساختار اين اتاق را در کاخ کاترين براي نمايش بازسازي کرده اند.

 

گنجينه ريش سياه:

دزد دريايي معروف به ريش سياه تنها۲ سال (۱۷۱۶ تا ۱۷۱۸) در درياها به چپاول مشغول بود اما در اين مدت ثروت عظيمي گردآورد.پس از اين که اسپانيايي ها انبوه طلا و نقره از مکزيک و آمريکاي جنوبي جمع آوري کردند، ريش سياه و ديگر راهزنان به کشتي هاي مملو از گنجينه که در حال برگشت به اسپانيا بودند، حمله کردند.

در نوامبر ۱۷۱۸ اين دزد دريايي دستگير و به دار آويخته شد اما هيچ کس متوجه نشد که چه بر سر گنجينه عظيم وي آمد. وي در اعترافات خود اعلام کرده بودکه آن را دفن کرده است اما هرگز محل آن کشف نشد. کشتي غرق شده ريش سياه در سال ۱۹۹۶ در حوالي کاروليناي شمالي کشف شد اما گنجينه درون آن نبود. مکان هاي احتمالي اين گنجينه غارهاي جزاير کاي مان و جزاير کارائيب عنوان شده است.

 

گنجينه هاي ليما:

در سال ۱۸۲۰ شهر ليماي پرو در آستانه شورش بود. والي شهر به عنوان يک اقدام پيشگيرانه تصميم گرفت ثروت عظيم شهر را به مکزيک منتقل کند.اين گنجينه ها شامل سنگ هاي قيمتي و شمعدان ها، ۲مجسمه بزرگ طلا از حضرت مريم درون ۱۱ کشتي بار زده شده بود. والي شهر کاپيتان ويليام تامپسون را مسئول حمل اين گنجينه ۶۰ ميليون دلاري کرد، غافل از اين که وي يک دزد دريايي بود. پس از اين که کشتي به وسط دريا رسيد، وي ماموران پرويي را به قتل رساند و اجسادشان را درون آب انداخت. تامپسون گنجينه را در يکي از جزاير اقيانوس هند دفن کرد. وي و افرادش تصميم گرفتند پس از مدتي با آرام شدن اوضاع، به سراغ گنجينه بروند اما در راه بازگشت دستگير شدند. همه افراد غير از تامپسون به دار آويخته شدند.تامپسون موافقت کرد براي نجات جانش، جاي گنجينه را فاش کند اما در هنگام ورود به جزيره مورد نظر، به درون جنگل گريخت و ديگر هرگز کسي اثري از وي و گنجينه نيافت. از آن زمان بيش از ۳۰۰ سفر اکتشافي ناموفق به ليما براي يافتن گنجينه انجام شده است.

 

گنجينه گمشده فرعون:

زماني که در سال ۱۹۲۲ هووارد کارتر مقبره توتانخامن را در دره پادشاهان مصر کشف کرد، مسحور انبوه اشياي گران قيمت و دست سازي شد که براي همراهي پادشاه جوان به جهان ديگر، درون مقبره قرار گرفته بود. درون تالار دفن، گنجينه اي مملو از جواهرات و اشياي دست ساز وجود داشت که کارتر براي دسته بندي و ثبت تمامي آن ها بالغ بر ۱۰ سال وقت صرف کرد. اما زماني که تالارهاي دفن فراعنه برجسته تر در اواخر قرن ۱۱ کشف شد، محفظه هاي مربوط به گنجينه ها خالي بود.هجوم سارقان به مقبره ها امري معمول طي قرن هاي گذشته بوده اما حجم جواهرات و اشياي موجود در تالارها به حدي عظيم بوده که بعيد به نظر مي رسد طي سرقت هاي کوچک به بيرون برده شده باشد، در ميان مظنونان احتمالي، يک حاکم به نام Herihor بيش از همه در معرض اتهام قرار دارد. وي خود را به عنوان مسئول اکتشافات دره پادشاهان منصوب کرد.مقبره وي هرگز يافت نشد اما کارشناسان معتقدند که در صورت يافت شدن، گنجينه بسياري از فراعنه مصر سرانجام در معرض ديد قرار خواهد گرفت.

 

گنجينه Montezuma:

در زمان هجوم اسپانيايي ها به امپراتوري آزتک در مکزيک در تاريخ يک جولاي ۱۵۲۰، پادشاه Montezuma به شدت مجروح شد و هرناندو کورتس فرمانده اسپانيايي به همراه افرادش تحت محاصره جنگجويان آزتک در پايتخت قرار گرفت. پس از روزها درگيري خونين، کورتس به افرادش دستور داد گنجينه هاي عظيم Montezuma را بسته بندي کردند تا شبانه بگريزند. اما هنوز مسير زيادي را طي نکرده بودند که تحت محاصره قرار گرفتند. اين درگيري و کشتار عظيم درياچه «تزوکو» را مملو از اجساد اسپانيايي ها و گنجينه سرقت شده Montezuma کرد. ارتش وحشت زده اسپانيا در تلاش براي نجات  جانشان، از بردن غنايم و گنجينه صرف نظر کردند. اين گنجينه حاوي سکه هاي طلا و نقره بي شمار و جواهرات ذي قيمت بود. کورتس و افرادش يک سال بعد برگشتند. ساکنان پايتخت با آگاهي از هجوم دوباره اسپانيايي ها، بقاياي گنجينه هاي شهر را در اطراف و درون درياچه «تزوکو» دفن کردند. اين گنجينه عظيم در زير انبوه گل و لاي به قدمت ۵ قرن در حاشيه مکزيکوسيتي (مظهر مدرن پايتخت آزتک ها) مدفون شده است. نسل هاي متعدد جويندگان گنج تلاش هاي ناموفقي براي يافتن اين گنجينه عظيم انجام دادند و حتي يکي از روساي جمهور سابق مکزيک دستور داد بستر درياچه را لايروبي کنند اما هيچ اثري از گنجينه يافت نشد.

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 15:17 ::  نويسنده : حمید

ابداع ماسکي با توانايي نامرئي کردن يک رويداد در زمان

دانشمندان دانشگاه کرنل "پوششي براي زمان" را در ابعاد کوچک ابداع کرده اند که مي توان با کمک آن کل يک رويداد را پنهان کرد. به گزارش مهر، محققان با کمک پوشش ابداعي خود توانستند رويدادي را که در مدت زمان کوتاه تر از 40 تريليونيوم ثانيه رخ داد، پنهان کنند. رويدادها از طريق رسيدن نور به چشم انسان ديده مي شوند و اغلب نور به صورت جرياني مداوم به چشم انسان مي رسد. در مطالعه جديد دانشمندان توانسته اند در روند اين جريان مداوم وقفه اي ايجاد کنند.

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 15:14 ::  نويسنده : حمید

ارائه صفحه کليدي که خود را ضدعفوني مي کند

 

سازمان غذا و داروي آمريکا عرضه صفحه کليدي را تصويب کرده که قادر است خود را ضدعفوني کند و بيشتر ميکروب ها و باکتري هاي بيماري زا را از بين ببرد. به گزارش مهر،اين صفحه کليد با عنوان Vioguard ، محصول تلاش 2مهندس سابق مايکروسافت است. "وايوگارد" براي ضدعفوني کردن خود از يک لامپ ماوراي بنفش 25 واتي استفاده مي کند.زماني که اين صفحه کليد900دلاري استفاده نمي شود مي توان آن را داخل جعبه ويژه اي گذاشت تا چرخه استريل کردن در آن اجرا شود.براساس بررسي ها اين صفحه کليد مي تواند 67 درصد از عوامل بيماري زا و ميکروب ها از جمله آنفلوآنزا و باکتري Mrsa را در مدت 65 تا 95 ثانيه نابود کند.

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 15:12 ::  نويسنده : حمید

6 استاد پزشکي ايران در جمع يک درصد دانشمندان برتر جهان قرار گرفتند

بر اساس آخرين رتبه بندي يک درصد برترين دانشمندان جهان توسط پايگاه اطلاعات علمي ESI، تعداد دانشمندان برتر علوم پزشکي از ايران به 6 نفر رسيد.

به گزارش مهر، بر اساس اين رتبه بندي، 6 استاد دانشگاه علوم پزشکي تهران شامل دکتر محمد عبداللهي، دکتر محمدرضا زرين‌دست، دکتر احمدرضا دهپور، دکتر رضا ملک‌زاده، دکتر فرنوش فريدبد و دکتر باقر لاريجاني در اين فهرست قرار دارند.

بر اساس گزارش دانشگاه علوم پزشکي تهران، مبناي اين رتبه‌‌بندي گردآوري، تجزيه و تحليل اطلاعات يک درصد دانشمندان داراي بيشترين ارجاعات درشاخه‌هاي موضوعي مشخص در پايگاه ISI Web of Sciences در فاصله ده‌ساله ژانويه 2001 تا پايان اکتبر 2011 بوده است و هر 2 ماه يک بار اطلاعات آن روزآمد مي‌شود.

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 15:11 ::  نويسنده : حمید
عجيب ترين ميوه هاي جهان ازاژدها تا ستاره
 

مترجم، فاطمي- آيا از خوردن موز خسته شده‌ايد، سيب و پرتقال هم دلتان را زده است؟ اگر مي خواهيد اشکال جديدي‌ازدنياي ميوه ها را تجربه کنيد، بهتر است اين مطلب را بخوانيد تا با مجموعه اي از عجيب ترين ميوه هاي جهان آشنا شويد.

 

pitaya(ميوه اژدها):

اين ميوه به دليل خاصيت ملين بودن و رنگ و ظاهر غيرعادي شهرت دارد. «دراگون» در آمريکاي مرکزي و جنوبي و برخي از کشورهاي جنوب شرق آسيا مي رويد. اين ميوه پوست صورتي روشني دارد و داخل آن بافت سفيد کرم مانند شيريني وجود دارد که مملو از دانه هاي سياه است.

 

Cara mbola(ميوه ستاره اي):

اين ميوه به دليل شکل و ظاهر بامزه اش که دقيقا شبيه يک ستاره است، توجه همه را به خود جلب مي کند. ميوه ستاره اي در آب و هواي استوايي مي رويد و طعم منحصر به فردي دارد که مي توان آن را ترکيبي از طعم گريپ فروت، پرتقال و خربزه درختي توصيف کرد.

 

Durian:

به اين ميوه عنوان «سلطان ميوه ها» را داده اند البته وقتي آن را باز مي کنيد، بدين نتيجه مي رسيد که بايد عنوان تله انفجاري ميوه ها را به آن بدهيد. زماني که بتوانيد آن را بشکافيد و از پوسته ميخ دارش بگذريد، بوي عجيب آن شما را به عقب مي راند و در نهايت اگر جرات کنيد که با وجود تيغ هاي نوک تيز و بوي خاص، طعم آن را تجربه کنيد، متوجه مي شويد که قسمت گوشتي ميوه خامه مانند است و نوعي مزه خاص مشابه بادام مي دهد و خواص بسياري دارد.

 

Rambuton:

اين ميوه منگوله مانند بومي آسياست و به طور معمول در باغچه ها مي رويد. بخش گوشتي اين ميوه به رنگ سفيد نيمه شفاف يا صورتي است و طعم شيريني دارد. هر يک از اين ميوه ها نيز يک دانه نرم و ترد دارد که در حالت خام بودن سمي است اما وقتي پخته مي شود، مشکلي براي سلامتي ندارد.

 

Kiwano(خربزه شاخدار آفريقايي):

اين خربزه عجيب روي نوعي درخت مو مي رويد و بخش گوشتي آن طعمي ترکيبي از موز، خيار و ليمو دارد. برخي افراد نيز پوست آن را مي خورند که غني از فيبر و ويتامين Cاست.

 

سيب Cucterd:

اين نوع سيب از ديرباز به دليل خواص دارويي اش معروف بوده است. برگ هاي اين ميوه با طعم شيرين نيز براي توليد رنگ و پوست درخت آن نيز براي التيام زخم ها استفاده مي شود.

 

Synsepalum Dul ci fcum (ميوه جادويي):

ظاهر اين ميوه بسيار عادي است اما خاصيت بسيار غيرمعمولي دارد اين که مي تواند در يک چشم به هم زدن به غذاهاي ترش طعم شيرين بخشد. اگر به عنوان مثال يک دانه از اين ميوه را بجويد، حتي ليمو براي شما طعم بسيار شيريني مانند آب نبات پيدا مي کند.

 

ميوه زشت:

اين ميوه با ريشه جامائيکايي، طعم شيرين مرکبات را دارد.

 

Cherimoya :

اين ميوه که در سراسر جهان مي رويد، ظاهري شبيه يک کنگر فرنگي معيوب و ناقص دارد، طعم آن بين ترش و شيرين و مشابه طعم ترکيبي از موز، آناناس و توت فرنگي است. دانه هاي آن در صورت شکسته شدن سمي است و شيره پوست درخت آن در صورت تزريق به بدن موجب فلج شدن اندام ها مي شود. مي  بينيد که براي تجربه طعم دلپذير و منحصر به فرد اين ميوه، بايد مخاطرات بسياري را تحمل کنيد.

 

Physalis:

اين ميوه کم و بيش شبيه نوعي انگور فرنگي است که درون پوسته اي بلند و کاغذي محصور شده است. اين ميوه مانند گوجه فرنگي طعم ترش متمايل به تند و خوشايندي دارد که در سالاد و يا تهيه مربا و ژله استفاده مي شود به ويژه آن که ظاهر زيبايي دارد.

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 15:5 ::  نويسنده : حمید
همراه با گوشي ها
«لايو واکمن»
 

نيک فرجام- گوشي همراه «Sony Ericsson Live with Walkman» يکي از محصولات شرکت «سوني اريکسون» است که در نيمه دوم سال 2011 ميلادي با قيمتي متوسط به بازارهاي جهاني معرفي شد، محصولي که نقطه اتکاي آن روي توانايي در پخش موسيقي و ويدئو متمرکز شده است.اين گوشي هوشمند متعلق به نسل 5/3 تلفن هاي همراه از سيستم عامل «آندرويد 3/2» با نام تجاري «جينجر برد» بهره مي برد و به يک پردازنده مرکزي با قدرت يک گيگاهرتز مجهز است.«سوني اريکسون لايو ويت واکمن» که طول، عرض و ضخامت آن به ترتيب 106، 5/56 و 2/14 ميلي متر مي باشد، مجهز به صفحه نمايش لمسي 2/3 اينچي از نوع «TFT LCD» بوده و با وضوح تصوير 320 در 480 پيکسل توانايي نمايش 16 ميليون رنگ را داراست.دوربين 5 مگاپيکسلي «لايو ويت واکمن» مجهز به يک فلش LED است و وضوح تصاوير ثبت شده توسط آن به (حداکثر) 2592 در 1944 پيکسل مي رسد؛ هم چنين اين دوربين علاوه بر امکان تشخيص صورت و لبخند و لرزش گير، توانايي فيلم برداري با کيفيت HD (حداکثر 1280 در 720 پيکسل) را نيز دارد. اين محصول سوني اريکسون مجهز به دوربين دوم براي مکالمه تصويري نيز مي باشد.حافظه داخلي واکمن سوني اريکسون، يک گيگابايت ظرفيت دارد و درکنار آن از کارت هاي حافظه «Micro SD» تا حداکثر 32 گيگابايت نيز پشتيباني مي کند. از ديگر امکانات آن مي توان به سامانه موقعيت ياب جغرافيايي (GPS) وخروجي استاندارد 5/3 ميلي متري هدفون اشاره کرد.اين گوشي همراه به دليل توانايي هايش در پخش صوت و تصوير «واکمن» نام گرفته است.

تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپارید


درباره وبلاگ


خوش آمدید
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دوست داشتنی و آدرس hamid2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 119
بازدید هفته : 187
بازدید ماه : 192
بازدید کل : 46701
تعداد مطالب : 213
تعداد نظرات : 107
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جست و جوی گوگل

تصاویر زیباسازی نایت اسکین
تصاویر زیباسازی نایت اسکین
تصاویر زیباسازی نایت اسکین
Zhtml> Zbody>

ZBODY onUnload="window.alert(' حالا اگه بيشتر مي موندي كه نمي مردي')">

با اين دكمه كاري نداشته باشيد!

با اين دكمه كاري نداشته باشيد!

کد چت روم
دریافت کد مترجم